دگر ره باز پرسیدش که جانها


چگونه بر پرند از آشیانها

جوابش داد کز راه ندیده


نشاید گفتن الا از شنیده

شنیدم چار موبد بود هشیار


مسلسل گشته با هم جان هر چار

در این مشکل فرو ماندند یک چند


که از تن چون رود جان خردمند